حالم خرابه دلم تنگه برای خوش بودن برای خوشحالی برای خیلی چیزا دلم تنگه انقدر تنگه که فکر کنم دیگه بسته شده.

هیچکسی رو ندارم باهاش حرف بزنم باهاش درد دل کنم. چند دقیق پیش فکر می کردم وضعم بهتره

ولی دیدم که خیلی داغون تر از این حرفام.

اونایی که دوسشون دارم کنارم نیستن، اونایی که دوسشون ندارم هم کنارم نیستن.رفیقام هم انگار بدون من بیشتر بهشون خوش میگذره الان sms دادن میگن ما چالوسیم خیلی خوش میگذره جات خالی...

تنها همدم من شده این کامپیوتر و نت و آهنگ. اونم داریوش آخ که چقدر به حال من میاد:


سیاهی شب چشماشو وا کرد         ستاره من تو رو صدا کرد

باز مثل هر شب از دیده پنهون          یه مرد عاشق با چشم گریون

آواز میخونه از پشت دیوار                 کی خوابه امشب کی مونده بیدار

چرا شب ما سحر نمیشه                 گل ستاره پرپر نمیشه


خلاصه که نابودم....

حرف اول

امروز بعد از مدت ها این وبلاگ رو ساختم.

ساختم واسه خودم ‌واسه دلم تا شاید با نوشتن حرف دلم

به آرامش برسم.

تو شب ها یه حال دیگه ای دارم دوست دارم تا صبح بیدار باشم

شاید برای اینکه اسمش رو گذاشتم شب زخمی نمیدونم.


شبای جوونی چه بی اعتباره                         همش بی قراری همش انتظاره