ساعت

سوار ماشینش شدم. شروع کردیم حرف زدن. از همه چی حرف می زدیم.

گفتم: از مرگ میترسی؟

گفت: آره

گفتم: چرا؟

گفت: زندگی رو دوست دارم، اگر بمیرم دیگه زنده نیستم

ساعتش زنگ کوتاهی زد.

گفتم: مبارکه چه ساعت قشنگی

گفت:قابل نداره

ساعتش راس هر ساعت یه زنگ کوتاه میزد.

هی به ساعتش نگاه میکرد می ترسید دیر برسه.

گفتم: دوست داری بمیری؟

چپ چپ نگام کرد.

گفت: زبونتو گاز بگیر

گفتم:پس چرا دوست داری وقت بگذره؟

گفت: مگه نمی بینی عجله دارم؟

با رفیقش قرار داشت.

پشت چراغ قرمز وایساد. چشمش به چراغ بود تا سبز بشه و سریع برسه

۵ ، ۴ ، ۳ ، ۲ ،

راه افتاد، قبل از اینکه بره سر قرار پیاده شدم و منتظر موندم تا برگرده.

ساعتش دوبار دیگه هم زنگ زده بود. با ناراحتی ازش خداحافظی کرده بود و

با خوشحالی قرار بعدی رو گذاشته بود.

اومد دنبالم. سوار ماشین شدم.

گفت: خدا کنه ساعت ها زود تر بگذره تا دوباره ببینمش.

گفتم: دوست داری بمیری؟

با تعجب و ناراحتی نگام کرد.

گفت: برو بابا، من چی میگم تو چی میگی؟

پشت چراغ قرمز وایساد و منتظر سبز شدن چراغ بودو باز هم ثانیه ها رو

می شمرد. چراغ سبز شد و راه افتاد.

گفتم: عمر آدم یه زمانی داره مثل لامپ که تا یه ساعت مشخصی کار می کنه

و بعد از اون میسوزه.

گفت: راست میگی، ای کاش می شد گذشتن ساعت ها رو حس کنیم.

گفتم:این ثانیه هایی که پشت چراغ قرمز منتظر تموم شدنش بودی لحظه های عمرت

بود.همون قدر از عمرت گذشت و همون قدر به مرگ نزدیک شدی.

رفت تو فکر، جلوی خونه ما وایساد تا پیاده بشم. ساعتش دوباره زنگ زد.

گفتم: از وقتی که با هم بودیم ساعتت چهار بار زنگ زده، چهار ساعت از عم ما کم شد.

هر بار که ساعتت زنگ می زنه بهت هشدار می ده که یک ساعت از عمرت گذشت.تو خواب باشی یا بیدار، زنگش رو بشنوی یا نه اون راس هر ساعت زنگش رو می زنه و ما آدما

اصلا بهش توجه نمی کنیم.

ازش خداحافظی کردم و رفتم تا قبل از اینکه دفعه بعد ساعتش زنگ بزنه کاری کرده باشم.

نمی دونستم تا زنگ بعدی زنده هستم یا نه ولی باید تا اون موقع کاری می کردم.

نظرات 1 + ارسال نظر
نیلوفر یکشنبه 17 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:35 ب.ظ http://my-home.blogsky.com/

چقدر قشنگ بود عارف...
خیلی.
کاش یا این قدر ساعت ها زود می گذشت که اصن احساسشون نمی کردیم...با این قدر دیر که هیچ وفت تموم نمی شد...
این جوری که الان پیش میره انتظار کشیدن خیلی مرگ آوره...

خواهش
فکر کنم اینجوری که میگذره از هر حالتی بهتره
مرسی که اومدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد