حرف

اگه سبزم اگه جنگل

اگه ماهی اگه دریا

اگه اسمم همه جا هست

روی لب ها تو کتابا

اگه رودم رود گنگم

مثه بودا اگه پاک

اگه نوری به صلیبم

اگه گنجی زیر خاک


واسه تو قد یه برگم

پیشه تو راضی به مرگم


اگه پاکم مثه معبد

اگه عاشق مثه هندو

مثه بندر واسه قایق

مثه قایق واسه پارو

اگه عکس چلستونم

اگه شهری بی حصار

واسه آرش تیر آخر 

واسه جاده یه سوار


واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم


اگه قیمتی ترین سنگ زمینم

توی تابستون دستای تو برفم

اگه حرفای قشنگ هر کتابم

برای اسم تو چنتا دونه حرفم

اگه سیلم پیش تو قد یه قطره

اگه کوهم پیش تو قد یه سوزن

اگه تن پوش بلند هر درختم

پیش تو اندازه دکمه پیرهن


واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم


اگه تلخی مثه نفرین

اگه تندی مثه رگبار

اگه زخمی زخمه کهنه

بغض یک در رو به دیوار

اگه جام شوکرانی

تو عزیزی مثه آب

اگه ترسی اگه وحشت

مثه مردن توی خواب

واسه تو قد یه برگم

پیش تو راضی به مرگم

مزاحمت

دیشب سومین شب احیا بود. ما هم رفته بودیم تهران تا احیا اونجا باشیم.

ساعت ۳ رسیدیم تهران مامانم رو بردم خونه دوستش، خودمم تا شب باید بیکار میچرخیدم. زنگ زدم به رفیقم. با هم قرار گذاشتیم. وقتی اومد زنگ زدیم به یکی دیگه از بچه ها و رفتیم دنبالش. تا نزدیکای افطار با هم بودیم و قرار شد بریم افطار بخوریم بعد از افطار بریم مسجدی جایی واسه افطار.


از قبل افطار تا ساعت ۱ شب، اتفاقاتی اوفتاد که اونا هم طولانیه هم خیلی مهم نیست. شما به بزرگیتون ببخشید. ادامه داستان...


با بچه ها توی پارک نشسته بودیم تا مراسم کامل شروع بشه بعد بریم. تو این مدت تا مراسم شروع شه حس مردم آزاریمون زد بالا. رفیقم گفت گوشیتو بده زنگ بزنیم به یکی از بچه های هنرستان، مردم آزاری. گفتم بی خیال شو نصف شبه، گفت نه. بقیه بچه ها هم گفتن بده زنگ بزنیم خلاصه از اون اصرار و از من انکار بلاخره گوشیو دادم. زنگ زد. انقر ما چهار تا مریضیم خواستیم وقتی برداشت صداشو ضبط کنیم. برداشت گوشیو، از خواب بیدار شده بود رفیقم شروع کرد ترکی حرف زدن باهاش. اون هم یه چند تا فحش داد (هر چی بگه حق داره) و قطع کرد. ما هم مرده بودیم از خنده. چند دقیقه یعد رفیقم دوباره بهش زنگ زد. دوباره چند تا فحش داد (البته بازم حق با اون بود) و قطع کرد. رفیق مریضه منم دوباره زنگ زد که دیگه گوشیش رو خاموش کرده بود.

به من گفتن این فردا زنگ زد زیر بار نرو و نگو کی زنگ زده.

اون شب ما تهران موندیم، فردا برگشتیم خونه. نزدیکای ظهر گوشیم زنگ خورد، شماره رو دیدم فهمیدم دیشبی است. یه بسم الله گفتم و جواب دادم. یه مرده بود اما همکلاسیمون نبود. طرف هم شاکی، گفت: شما دیشب زنگ زدین به من؟ گفتم: نه. گفتم دیشب گوشیم دست دوستام بوده، دست من نبوده. گفت: رفیقات ترکن؟ گفتم: نه. مرده هم هی عصبانی تر میشد. یه سری فحش هم به رفیقام داد تو دلم گفتم حقتونه. گفت شمارش رو بده برم حالش رو بگیرم. اگه پیداشون میکرد تیکه تیکه شون میکرد، انقدر عصبانی بود. خلاصه با هزار بد بختی و معذرت خواهی طرف رو راضی کردم که بی خیال شه.


نتیجه اخلاقی:

۱- اینکه من باشم دیگه گوشیم رو واسه مردم آزاری به هیچ کس ندم.

۲- هیچ وقت نصف شب مزاحم کسی نشین.



یا علی

برای امام علی شعر های زیادی گفتن، نثر های زیادی نوشتن، اما از هیچ کدوم از اونا اندازه این شعر خوشم نیومد.


ز لیلایی شنیدم یا علی گفت                          به  مجنونی  رسیدم   یا علی گفت

مگر این وادی دارالجنون است؟                      که  هر  دیوانه  دیدم  یا علی گفت

یقین ، پروردگار آفرینش                                 به  موجودات  عالَم    یا علی گفت

نسیمی غنچه ای رل شستشو داد               گل از این لطف شبنم یا علی گفت

چمن با ریزش باران رحمت                            دعایی کرد  و  نم  نم  یا علی گفت

تمام شاخه های ، بید مجنون                        بخاک اوفتادو شد خم یا علی گفت

خروش رعد و فریاد فلک هم                         ز  بی  تابی  مسلّم     یا علی گفت

حدیث جام جم ، با قصه ای بود                     و  یا  شاهنشه  جم    یا علی گفت

وفاداری ، اصول عاشقان است                     که جان را داده میثم   یا علی گفت

به قربانگه ، اسماعیل ، هاجر                       قسم  داده  به  زمزم  یا علی گفت

خلیل ، از بت شکستن ، میهراسید               خودِ  ،  عزای  اعظم    یا علی گفت

صبا ، دربار خود ، بر باد داده                         سلیمان بس که محکم یا علی گفت

خمیرِ خاک آدم را سرشتند                          چو  بر میخواست  آدم   یا علی گفت

مسیحا ، هم دم از اعجاز میزد                     ز  بس ، بیچاره  مریم    یا علی گفت

علی را ضربتی ، کاری نمی شد                   گمانم  ،  ابن ملجم       یا علی گفت

مگر ، خیبر ز جایش کنده میشد؟                 یقین ،  آنجا  علی  هم   یا علی گفت

براق، از رفتن ، عاجز شد شنیدم                 محمد(ص) در همان دم یا علی گفت

ید الله ز آستین ، حق در آمد                        برای ،  خیر  مقدم          یا علی گفت

چنان ، از دل علی گفتی قریشی                 که  تا  اعماق  جانم       یا علی گفت


یا علی

خواهش

امشب اولین شب احیا ست. فکر نمیکنم امروز دیگه بتونم بیام از همه کسایی که این پست رو میخونن خواهش میکنم اگر تونستین تو این شبا من رو هم دعا کنین. منم همه شما رو دعا میکنم.

فکر کنم اگر با هم و برای هم دعا کنیم زود تر از خدا جواب میگیریم.

ممنون


نتیجه

امشب داشتم سریال نردبام آسمان رو نگاه میکردم، یه جمله ای گفت که خیلی قشنگ و با معنی بود ولی عین جملش رو یادم نمیاد اما مفهومش این بود: نادانی باعث تعصب میشه 


یکی از دوستام توی وبلاگش پستی داده بود و چند تا از آرزوهاش رو نوشته بود. بعد از خوندنش فکر کردم ببینم من چه آرزوهایی دارم و دوست دارم تو دنیا چه چیزایی داشته باشم. خب من قبلا چیزایی رو که میخواستم نوشتم البته مهم هاش رو، یاد اون آرزو هام اوفتادم و اینکه چه جوری میتونم بهشون برسم. تو این فکر ها بودم که یادم اوفتاد که این ها رو از خدا بخوام بهم بده. اما من همون موقع که آرزو هام رو نوشتم و برای رسیدن بهشون زمان تعیین کردم از خدا خواستم که اونا رو بهم بده. اما الان که چند وقتیه میگذره هیچ تقریبا هیچ کدوم رو بهم نداده بجز یکی دوتا. یاد یه حرفی اوفتادم که نمیدونم حدیث یا آیه اما فکر کنم آیه باشه که میگه: خدا بهترین معامله گره.

پیش خودم گفتم منی که این همه چیز از خدا میخوام بهم بده، تو این معامله من چی باید به خدا بدم؟

یه جمله خوندم که میگه: این چیزی که ما هستیم هدیه خداست به ما و اون چیزی که ما میشیم هدیه ماست به خدا. الان دقیق یادم نیست.

به این نتیجه رسیدم که ببینم خدا از من چی خواسته، تا من اون رو به خدا ( البته به ظاهر و در واقع به خودم چون که خدا به چیزی نیاز نداره ) بدم و سعی کنم بشم اونی که خدا میخواد ( که میدونم کامل اونجوری شدن سخته ولی سعی ام رو میکنم) تا خدا هم اون چیزایی رو که میخوام بهم بده.

کار سختیه اما خوب هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد.


خدایا خودت کمکم کن تا اونی بشم که میخوای.


شما هم برام دعا کنید.




زندگی

دوست دارم بنویسم ولی از چی، از کی، برای چی، برای کی؟ نمیدونم ولی دوست دارم الان بنویسم. دلم میخواد از دلتنگی هام بنویسم ولی مغزم نمیذاره، میگه خوب بنویس، شاد بنویس، یه چیزی بنویس که توش امید داشته باشه تا هم حال خودت بهتر بشه هم اونایی که رهگذری میان این حرف هارو میخونن. اینی که میگم رهگذری منظور بدی ندارم فقط چون افراد زیادی نمیان اینجا گفتم. غار من فکر کنم جای خلوتیه، کسی زیاد نمیاد اینجا ولی من دوسش دارم.


دلم واسه دانشگاه تنگ شده. واسه راهش هر چند که یه خروده طولانیه. واسه بچه ها، واسه مسخره بازی های سر کلاس. آخ چقدر دلم واسه همبرگر های دانشگاه تنگ شده با اینکه چیز خاصی نداره ولی خیلی خوشمزه است. کی این ترم شروع میشه؟


دلم واسه دلتنگی هایی که تا چند روز پیش همیشه باهام بود تنگ شده. 


این شعر رو خیلی دوست دارم فکر کنم ماله سهراب باشه:


زندگی رسم خوشایندی ست

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

زندگی پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد

زندگی سوت قطاری ست که در خواب پلی می پیچد

زندگی گل، بتوان ابدیت

زندگی ضرب زمین در ضربان دل هاست

زندگی، هندسه ساده تکرار نفس هاست

هر کجا هستم باشم آسمان مال من است

پنجره، فکر ، هوا، عشق، زمین مال من است

آری آری، آری آری زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گر بیافروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست

ور نه خاموش است و خاموشی گناه ماست


انگار زور دلم به مغزم چربید.


پاکت پول

چند روز پیش رفته بودم تو سایت دانشگاه که ببینم چه خبره و انتخاب واحد کیه؟ دیدم جدول زمان بندی انتخاب واحد اومده و من سه شنبه ساعت ۶ تا ۱۰/۵۹ دقیقه باید انتخاب کنم.( آخه یکی نیست بگه این چه وقتیه که گذاشتین، کله سحر، حالا خوبه ماه رمضونه میشه بعد سحر بیدار موند.) دیروز ظهر دوباره رفتم که مطمئن بشم، دیدم کلاس ها و استاد ها اومده فکر کردم میشه همون موقع انتخاب کرد که به خاطر عدم رعایت زمانبندی نمیشد. گفتم خب الان که میدونم کلاس ها کیه، کلاس هارو یه جوری تنظیم کنم که مثل ترم قبل روزی یکی دوتا کلاس نداشته باشم که هر روز برم دانشگاه اما کار پیشومد و نتونستم تا شب وصل بشم اینترنت. شب دوباره رفتم تو سایت دیدم که نوشته باید اول شهریه ثابت رو بریزی تا بتونی انتخاب واحد کنی. منم اونقدر تو حسابم پول نبود. به چه کنم چه کنم افتاده بودم. گفتم شاید بشه با عابر بانک پول بریزم به حسابم، ساعت هم شده ۱۱/۳۰ شب.

زن داداشم گفت بریم امتحان کنیم گفتم باشه بهتر از هیچیه. عابر بانک اول خراب بود رفتیم یکی دیگه دیدم میشه اینکار رو کرد واسه امتحان زدیم ۵۰۰۰ تومن ببینیم میریزه به حساب یا نه؟ عابر بانک بعد ۶ ساعت فکر کردن گفت چون پاکت نداره نمیشه. اون دور و بر دیگه عابر ملی نبود گفتیم بریم کرج اونجا حتما پاکت داره، زنگ زدیم خونه گفتیم ما میریم کرج نگران نشین. چند تا عابر بانک هم تو کرج رفتیم که یا این سرویس رو نداشتن یا پاکت نداشتن. گفتیم بریم شعبه مرکزی بانک ملی کرج. اونجا ای تی ام داشت اما اونجا هم یه پاکت ناقابل نداشت. چند تا دیگه هم رفتیم که اونا هم نداشتن. جفتمون خوابمون گرفته بود دست از پا دراز تر برگشتیم خونه ساعت ۱/۳۰ بود .


نتیجه اخلاقی این خاطره اینه که خاک بر سر بانک ملی که یدونه پاکت تو عابر بانک هاش نمیذاره اون وقت میلیون میلیون جایزه میده.


   

شعر

امشب این شعر رو خوندم خوشم اومد

از مجموعه اشعار پروانه ات خواهم ماند / مریم حیدرزاده


بیا در کوچه باغ شهر احساس
شکست لاله را جدی بگیریم

اگر نیلوفری دیدیم زخمی
برای قلب پر دردش بمیریم

بیا در کوچه های تنگ غربت
برای هر غریبی سایه باشیم

بیا هر شب کنار نور یک شمع
به فکر پیچک همسایه باشیم

بیا ما نیز مثل روح باران
به روی یک رز تنها بباریم

بیا در باغ بی روح دلی سرد
کمی رویا ی نیلوفر بکاریم

بیا در یک شب آرام و مهتاب
کمی هم صحبت یک یاس باشیم

اگر صد بار قلبی را شکستیم
بیا یک بار با احساس باشیم

بیا به احترام قصه عشق
به قدر شبنمی مجنون بمانیم

بیا گه گاه از روی محبت
کمی از درد لیلی بخوانیم

بیا از جنگل سبز صداقت
زمانی یک گل لادن بچینیم

کنار پنجره تنها و بی تاب
طلوع آرزوها را ببینیم

بیا یک شب به این اندیشه باشیم
چرا این آبی زیبا کبود است

شبی که بینوا می سوخت از تب
کنار او افق شاید نبوده ست

بیا یک شب برای قلبهامان
ز نور عاطفه قابی بسازیم

برای آسمان این دل پاک
بیا یک بار مهتابی بسازیم

بیا تا رنگ اقیانوس آبیست
برای موج ها دیوانه باشیم

کنار هر دلی یک شمع سرخست
بیا به حرمتش پروانه باشیم

بیا با دستی از جنس سپیده
زلال اشک از چشمی بشوییم

بیا راز غم پروانه ها را
به موج آبی دریا بگوییم

بیا لای افق های طلایی
بدنبال دل ماهی بگردیم

بیا از قلبمان روزی بپرسیم
که تا حالا در این دنیا چه کردیم

بیا یک شب به این اندیشه باشیم
به فکر درد دلهای شکسته

به فکر سیل بی پیایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته

به فکر سیل بی پایان اشکی
که روی چشم یک کودک نشسته

به فکر اینکه باید تا سحرگاه
برای پیوند یک شب دعا کند

ز ژرفای نگاه یک گل سرخ
زمانی مرغ آمین را صدا کرد

به او یک قلب صاف و بی ریا داد
که در آن موجی از آه و تمناست

پر از احساس سرخ لاله بودن
پر از اندوه دلهای شکیباست

بیا در خلوت افسانه هامان
برای یک کبوتر دانه باشیم

اگر روزی پرستو بی پناهست
برای بالهایش لانه باشیم

بیا با یک نگاه آسمانی
ز درد یک ستاره کم نماییم

بیا روزی فضای شهرمان را
پر از آرامش شبنم نماییم

بیا با بر گ های گل سرخ
به درد زنبقی مرهم گذاریم

اگر دل را طلب کردند از تو
مبادا که بگویی ما نداریم

بیا در لحظه های بی قراری
به یاد غصه مجنون بخوابیم

بیا دلهای عاشق را بگردیم
که شاید ردی از قلبش بیابیم

بیا در ساحل نمناک بودن
برای لحظه ای یکرنگ باشیم

بیا تا مثل شب بوهای عاشق
شبی هم ما کمی دلتنگ باشیم

کنار دفتر نقاشی دل
گلی از انتظار سرخ رویید

و باران قطره های آبیش را
به روی حجم احساس پاشید

اگر چه قصه دل ها درازست
بیا به آرزو عادت نماییم

بیا با آسمان پیمان ببندیم
که تا او هست ما هم با وفاییم

بیا در لحظه سرخ نیایش
چو روح اشک پاک و ساده باشیم

بیا هر وقت باران باز بارید
برای گل شدن آماده باشیم

حس خوب

امروز یا امشب حالم دگرگونه حالم خوبه هوارتا هیجان زده ام در سطح لا لیگا

امشب دیگه تنها نیستم. احساس تنهایی هم نمی کنم

امشب سر سفره افطار از خدا خواستم که همیشه کمکم کنه و همیشه پشتم باشه

از اون لحظه تا الان احساس توپی دارم حس میکنم زندگیم عوض شده

الانم یه فال حافظ گرفتم یعنی یکی از دوستای خوبم برام گرفت توپ‌ :


خوش آمد گل وز آن خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد

زمان خوشدلی دریاب و در یاب
که دایم در صدف گوهر نباشد

غنیمت دان و می خور در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد

ایا پرلعل کرده جام زرین
ببخشا بر کسی کش زر نباشد

بیا ای شیخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد

ز من بنیوش و دل در شاهدی بند
که حسنش بسته زیور نباشد

شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد

من از جان بنده سلطان اویسم
اگر چه یادش از چاکر نباشد

به تاج عالم آرایش که خورشید
چنین زیبنده افسر نباشد

کسی گیرد خطا بر نظم حافظ

که هیچش لطف در گوهر نباشد


وای خدا دیونتم ..... واقعا که یدونه ای

احساسم رو نمیتونم وصف کنم


خدااااااااااااااااااااااااااااااا